دنیایی دیگه
٢/٢/١٣١٩٠از بیمارستان مرخص شدیم و رفتیم خونه مامانی دنیایی دیگه واسه هردومون شروع شده بود حالا خیلی کارمون سختر شده بود تو همش گریه میکردی و من مستاصل .تنها چیزی که تو رو آروم میکرد صدای بابایی بود که هی تو رو راه میبرد و واست آواز میخوند الحق هم که کارساز بود .چقدر روزای اول سخت بود همه رو از بچه دار شدن پشیمون کرده بودی اما من و بابایی تو پوست خودمون نمیگنجیدیم وخوشحال از بودن تو.روز سوم تولدت بابایی رفت واست شناسنامه گرفت کلی ذوق زده بود که کوچکترین عضو خانواده هم اسمش به ثبت رسیده و اینطوری شد که نام آراد بر تو نهاده شد به معنای فرشته تدبیر به این امید که همیشه مثل فرشته ها پاک بمونی.روز ششم هم نافت افتاد مامانی نافت رو برداشت که توی آب ...
نویسنده :
الهام و علی
20:12