بدون عنوان
چهارده روزت بود که فهمیدیم زردی گرفتی. فورا بردیمیت بیمارستان و دکتر گفت که باید بستری بشی. بابایی یزد بود و خبر نداشت. روز دومی که بستری شدی بابایی فهمید و اومد تهران. خیلی نگرانت بودیم. چونکه علاوه بر زردی تداخل خونی باعث لیز شدن گلوبولات شده بود (گروه خونی من منفی و تو مثبت بودی).بعد از سه ر وز از بیمارستان مرخص شدی و آوردیمت خونه. تقریبا هفته ای یکبار ازت آزمایش خون میگرفتن تا از روند بهبودت مطمئن بشن. تقریبا چهل روزت بود که کاملا خوب شده بودی و یکماه و نیم نگرانی ما تموم شد. حالا که از سلامتت مطمئن شده بودیم همراه بابایی برگشتیم یزد و برای اولین بار سه نفری توی خونه خودمون بودیم.حالا دیگه توی خونه تنها نیستم یه مرد کوچیک کنارمه که قراره مونس و همدمم باشه و منو از تنهایی دراره .خدایا هزاران بار شکر .از خدای خودم خواستم که منو لایق مادری بدونه .......